جدول جو
جدول جو

معنی پی گذاری - جستجوی لغت در جدول جو

پی گذاری
(پَ / پِ گُ)
عمل پی گذار
لغت نامه دهخدا
پی گذاری
عمل پی گذار
تصویری از پی گذاری
تصویر پی گذاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی گذار
تصویر پی گذار
پی گذارنده، پایه گذار، بنیان گذار
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
حالت پی دار. ریع. دارای چسبندگی و قوت، دارای دنباله بودن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
جای دادن مین (آلت منفجرشونده) در محل های مخصوص برای جلوگیری از هجوم یا پیشرفت دشمن. رجوع به مین شود
لغت نامه دهخدا
نام نوعی عقاب باشد با دم سفید
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ)
دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری رشخوار. کنار راه مالرو عمومی جنگل به رشخوار. دامنه گرمسیر، دارای 120 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و پنبه، شغل اهالی آن زراعت و گله داری و کرباس و قالیچه بافی و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
عمل پی گیر. تعقیب. مداومت. اصرار، برداشتن رد پای
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ دزفول به شوشتر، دارای 35 تن سکنه، ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گُ)
می گساردن. حالت و صفت می گسار. باده خواری. شرابخواری. باده گساری:
ز می گساری مه پیکری که گویی هست
بدیع صورت آن می گسار از آتش و آب.
مسعودسعد.
، ساقیگری. آن که شراب به دور درآرد. و رجوع به می گسار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
حقگذاری. شکر
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
مرکّب از: بی + گذاره، که گذاره ندارد. که ممر و معبر ندارد. که گذرگاه ندارد.
لغت نامه دهخدا
(حَ گُ)
رجوع به حق گزاری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، مداومت، اصرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی داری
تصویر پی داری
عمل پی دار دنباله داری، ریع، دارای چسبندگی و قوت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مین گذاری
تصویر مین گذاری
اژدر نهی جای دادن مین درمحلهای مخصوص برای جلوگیریاز پیشرفت دشمن: (مین گذاری بین مرزآلمان شرقی و غربی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کد گذاری
تصویر کد گذاری
دخشک گذاری نشانه گذاری دخشش
فرهنگ لغت هوشیار
پی گذارنده پایه گذار بنیان نهنده، قدم گذارنده، جای عبور محل گذاشتن قدم معبر: بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود سرای حاسد تو پی گذار آتش و آب. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، دنبال، ادامه دادن
فرهنگ فارسی معین
مانع شدن، جلوگیری
فرهنگ گویش مازندرانی